نی همین در نی از آن لب ناله حسرت می خورد شکرستان ها از آن تبخاله حسرت می خورد طرفه تسخیر است در پیری و ایام شباب آرزو دارد جوان صد ساله حسرت می خورد جام زر بی می اگر خوش بود پس نرگس چرا سرنگونش کرده و از لاله حسرت می خورد؟ بسکه چشمش بر قفا افتادگان دارد نگاه خال پشت چشم بر دنباله حسرت می خورد همچو عنبر گرچه سودایم سعیدا خاک شد برده ام بویی کز آن دلاله حسرت می خورد سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۲۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107557