اگر تو را هوس آیینه دار برخیزد غبار از آینه تا زنگبار برخیزد اگر به قلب نظرهای آشنا تازی هزار ساله ز دل ها غبار برخیزد شبی که بر کف پایت شود حنابندان نگار بسته ز دست بهار برخیزد یکی شود به نظر دیگر آسمان و زمین وگر ز سینه تو را خارخار برخیزد به حیرتم که مبادا میان دیده و دل ز ترکتازی جانان غبار برخیزد چو جام باده درآید نمی دهد دستور که کس ز بزم، بغیر از خمار برخیزد چو مو ندیده اگر آتشی ز رخسارش به پیچ و تاب چرا زلف یار برخیزد؟ دل شکستهٔ زلف تو را اگر بیند فغان و درد ز دندان مار برخیزد به پایداری یک حرف حق سر منصور ز پا اگر فتد از پای دار برخیزد دل شکسته سعیدا درست کی گردد؟ اگر برای مدد، روزگار برخیزد سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107564