رخ زرد عشقبازان چمن و بهار باشد دل پر ز داغ ایشان همه لاله زار باشد بفکن به عین دریا خود را و امن بنشین که بلای موج طوفان همه در کنار باشد دل غافل آن زمان سرد شود ز دار فانی سر خویش را ببیند که به پای دار باشد خبری ز کوی جانان دهد آن کسی که دایم قطرات اشک خونین به رخش قطار باشد ز جمال گل کسی فیض برد چو چشم نرگس که تمام دیده گردد همه انتظار باشد سخن رقیب بدگو نه پسند خاطر اوست که به حرف بادآورده چه اعتبار باشد ز حساب روز محشر نبود غمی سعیدا که ندیده هیچ کس هیچ که در شمار باشد سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107569