هر آن صید کز دام غافل نشیند گرفتار در دست قاتل نشیند کریم از ره لطف برخیزد از جای بر آن در که از عجز، سائل نشیند بوده بادهٔ صاف و بی غش نصیبش چو خم هر که در بزم کامل نشیند نصیحت بود گرچه شیرین چو شکر ولی بدتر از تیر در دل نشیند پریشان شدم در میان و ندیدم کسی کاو به جمعیت دل نشیند سعیدا خوشا حال آن فقر و خواهش که برخیزد از تخت و در گل نشیند سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107615