مگر که بوی گل و لاله [از] هوا جوشید که باز شور و جنون در دماغ ما جوشید عنان ز گرد تو شد ابلق نظر را گرم غبار کوی تو گویا به توتیا جوشید چه الفت است خدایا که او به من دارد کسی ندیده به بیگانه آشنا جوشید حنا به آن کف پا رو به رو نشد هرگز بسی به خون شهیدان کربلا جوشید به روی یار سعیدا سخن به عکس مگوی که خون شرم در آیینهٔ حیا جوشید سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107640