نامهٔ شوق چو املا کنمش بر کاغذ چشم بندم که ز اشکم نشود تر کاغذ حرف از زلف و رخ دوست نمودم انشا قلمم دستهٔ گل گشت و معنبر کاغذ مهر دل کردم و با رشتهٔ جان پیچیدم تا نیفتد به ره از بال کبوتر کاغذ یاسمن را نبود بار تعلق بر دوش به ره آورد بهارش زده بر سر کاغذ خال و خط کردن نهان زیر نقابی گفتم همچو مشکی است که پیچیده بود بر کاغذ در کتابت خط خوش باید و اشعار لطیف حاجت مسطر و جدول نبود بر کاغذ گر بود پادشه عصر ز معنی آگاه بهر دیوان سعیدا کند از زر کاغذ سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107643