سبزهٔ خط گو دمید آشفته چون سنبل مباش بیش از این در قید زلف و پیچش کاکل مباش از هزاران بی وفا عاشق چه حاصل عشق را باغ باید سبز گو تعریف گر بلبل مباش تیغ همت تیز می باید که در قتل عدو ذوالفقار مرتضی کافی است گو دلدل مباش سعی کن جزء وجود خویش را بر هم بزن این قدر ای مرد خودبین در تلاش کل مباش خارخار آن گل رخسار هم در دل بس است در بهاران گو سعیدا دامن پرگل مباش سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۸۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107681