[دیدم تو را و رفتم] یک باره از بر خویش در انتظار خویشم عمری است بر در خویش گاهی به هم برآییم از مسجد و خرابات ما و شراب و زاهد تسبیح و دفتر خویش ناخورده باده مست است نادیده بت پرست است یارب چه چاره سازم با نفس کافر خویش سلطان و سیر گلشن با ساغر شرابش ماییم کنج گلخن با دود و اخگر خویش بگشای چشم و بنگر ای شیخ شهر تا کی این زهد خشک پیچی در دامن تر خویش؟ سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۹۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107696