کو چنان حالی که سازد از چنین حالم خلاص [یا که ] پروازی که سازد از پر و بالم خلاص باد عالی پایهٔ ادبار یارب زان که او کرد بی منت ز منت های اقبالم خلاص طالب آن هندوم کز یک کف خاکستری کرد از احرام سفید و خرقهٔ شالم خلاص باد بالا نوخطان را دست حسن بر کمال ساختند از جامهٔ چون خامه چون نالم خلاص داد جام باده بدمستی ز دین بیگانه ای از چهل تن کرد بیرون وز ابدالم خلاص دوش در بزم خموشان یک نفس دادند جای حالتی آمد که کرد از قیل و از قالم خلاص در حساب روز [و] شب عمرم سعیدا صرف شد کرد آن رخساره و زلف از مه و سالم خلاص سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107698