رخ تو دیدم و در عالم دگر رفتم تمام دل شدم و از پی نظر رفتم به هر چمن که ز خط و رخ تو کردم یاد میان سبزه و صد برگ تا کمر رفتم چو شیشه سرخوش و صافیدل آمدم در بزم چو آفتاب به سر بردم و به سر رفتم چو تیر کج عقب افتاده بودم از مطلب به زور باد و هوا گرچه پیشتر رفتم برای آن که خبر یابم از حقیقت کار بیامدم به صد امید و بی خبر رفتم همان ز بخت سیه باز سر برون کردم چو خامه تا به گلو گر در آب زر رفتم ز بخت تیره سعیدا نیافتم خبری چو آفتاب بسی گرچه دربدر رفتم سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107760