من نه آنم که زنم ساز و به خود گریه کنم خنده بر چرخ بد انداز و به خود گریه کنم نیست جا این قدر شمع مرا چون فانوس تا کشم شعلهٔ آواز و به خود گریه کنم بنما سرو قد خویش که من فاخته وار تا شوم از همه ممتاز و به خود گریه کنم نیست آشفتگیم از گل رخسار کسی چون خیال تو کنم ناز و به خود گریه کنم من حسرت زده را باده از آن خم مدهید که خبردار شوم باز و به خود گریه کنم چرخ اگر آب دهد از دم تیغ تو شوم همچو فواره سرافراز و به خود گریه کنم سخت ماتم زده ام نوحه گران می خواهم تا شوندم همه دمساز و به خود گریه کنم بستم احرام که با نغمه روم همچو خیال در سراپردهٔ آواز و به خود گریه کنم شکوه چون مدعیم نیست سعیدا ز کسی گله از خود کنم آغاز و به خود گریه کنم سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107789