من نه این آب روان از لب جو می بینم نفس اوست که من از دم او می بینم آنچه در جام، جم از دور تماشا می کرد گاه در شیشه و خم گه به سبو می بینم با وجودی که نه بیش است و نه کم از کم و بیش هر طرف می نگرم جلوهٔ او می بینم توبه زلف و خط و [خالی] گرو و من به نگاه تو ز گل رنگ و رخ و من همه او می بینم هر کجا پیرهن دوستی و مهر و وفاست چاک گردیده ز دست تو رفو می بینم نظر از خویشتن آن روز که برداشته ام شکر ایزد که سعیدا همه او می بینم سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۹۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107795