وجودم را بر آتش زد لقای گرم موجودی شدم کوه تجلی از نگاه سرمه آلودی نه ما بود و نه من بودم نه تن بود و نه جان بودم نه خاکی بود و نه آبی نه آتش بود و نی دودی در آن جامع که من بودم نه مسجد بود و نه منبر نه دیری بود و دیاری نه ساجد بود و مسجودی از آن دم عشق می بازم که در عشقش نهان بودم نه عاشق بود و نی عارف نه معروفی نه موجودی خوشا آن نشئهٔ سابق که در میخانهٔ وحدت نه می بود و نه انگوری نه مقبولی نه مردودی طبایع بست چون صورت، تولد کرد خواهش ها فراوانی و ارزانی نه نقصان بود و نه سودی در آن بحری که من بودم نه گوهر بود و نه ماهی نه دریا بود و نی کشتی نه وارد بود و مورودی گذشت از حد سعیدا انتظار جلوهٔ آن قد قیامت می شود آخر ولیکن ای خدا زودی سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107857