بارید ابر بر گل پژمرده‌ای و گفت کاز قطره بهر گوش تو آویزه ساختم از بهر شستن رخ پاکیزه‌ات ز گرد بگرفتم آب پاک ز دریا و تاختم خندید گل که دیر شد این بخشش و عطا رخساره‌ای نماند، ز گرما گداختم ناسازگاری از فلک آمد، وگرنه من با خاک خوی کردم و با خار ساختم ننواخت هیچگاه مرا، گرچه بیدریغ هر زیر و بم که گفت قضا، من نواختم تا خیمهٔ وجود من افراشت بخت گفت کاز بهر واژگون شدنش برفراختم دیگر ز نرد هستیم امید برد نیست کاز طاق و جفت، آنچه مرا بود باختم منظور و مقصدی نشناسد به جز جفا من با یکی نظاره، جهان را شناختم پروین اعتصامی : دیوان اشعار : مثنویات، تمثیلات و مقطعات : احسان بی ثمر گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/10796