ای صبح سعادت ز جبین تو هویدا این حسن چه حسنست؟ تقدس و تعالا من بنده ی آن باده ی نابم که دمادم در هر نفسی تازه کند جودت ما را از عربده ی ما در میخانه ی نیستی جان بنده حسن تو، زهی حسن مدارا از کعبه و بت خانه مگوئید به عاشق از جنت و فردوس مگو مست لقا را امروز اگر فرد شوی مرد خدایی فردا مطلب نسیه،مجو عاشق فردا دانند رفیقان که ره دور و درازست از کوچه ی مقصود به بازار تمنا در کوی تو پستیم،زهی منصب عالی! با روی تو مستیم، زهی مقصد اقصا! چون نسبت ما با تو درستست نگوئیم دیگر سخن از مرتبه ی آدم و حوا ای هادی جان و دل و دین رحمت عامت بر قاسم بیچاره تو از لطف ببخشا قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108073