تا پریشان نکند زلف ترا باد صبا متصور نشود حالت جمعیت ما موکشان برد مرا عشق ز مسجد بکنشت الله الله،چه تفاوت، زکجا تا بکجا؟ هرچه در وصف توگفتند، زمه تا ماهی سخنی بود بنسبت ز سمک تا بسما راست ناید بقلم، گرد و جهان شرح دهند تا قیامت صفت عشق من و حسن ترا شاهد جان منی، پیش جمالت چون شمع دارم امشب هوس سوختن از سر تا پا دوش گفتی که: در آیینه رخساره من بخدا می نگری؟ گفتم: آری بخدا دل قاسم ز سر جان گرامی برخاست به وفاداری حسن تو، زهی حسن وفا! قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108078