ای از جمال روی تو تابنده آفتاب وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب اندر میان پرده عزت نشسته ای در آرزوی روی تو مردند شیخ و شاب تا در هوای عشق تو رقصان چو گرد شد مرغ دلم رمید ز سودای خاک و آب تو آفتاب حسنی و ما سایه توایم ای آفتاب حسن ازین سایه رو متاب فریاد دور باش برآمد ز هر طرف جان از در تو دور نگردد بهیچ باب گویی که: عاشقان نرسیدند در وصال چون از تو شد حجاب چه گوییم در عتاب؟ ما قبله جمال تو جوئیم جاودان چون «الصلوة » یار خطابیست مستطاب گویند: منکری سوی دوزخ روانه شد گفتند عاشقان که: «ذهاب بلا ایاب » ما بنده توایم، چه بیم از امید و بیم؟ ما عاشق توایم، اگر عفو، اگر عقاب عالم چو قشر آمد و عاشق لباب اوست گر عاشق لبیبی واقف شو از لباب تیره است وقت ما، که ندیدیم باده ای قاسم، زخم یار طلب کن شراب ناب قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108109