شب، همه شب به هوای تو چنین مست خراب بانگ عشق تو بگوشم رسد از چنگ و رباب نفسی بیش نماندست ز بیمار غمت آخر، ای یار گرامی، نفسی اندر یاب ما که سودای تو داریم نگوییم ز زهد نکند بلبل شوریده دل آهنگ غراب خانه آب و گل خویش چه معمور کنیم؟ کعبه جان و دل ما چو خرابست و یباب این چه رسمست که بر روی نقاب اندازی؟ چهره بگشا و برانداز ره و رسم و نقاب تا یقین تو باخلاص مقارن نشود قشر باشی بر مستان حقیقت، نه لباب قاسم از صحبت جهال کناری یابد که ندانند بد از نیک و خطا را ز صواب قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108115