این همه موج بی کران ز چه خاست؟ عشق با دست و جان ما دریاست شیوه عشق رستخیز بود هر کجا شد قیامتی برخاست راه عاشق صراط باریکست گاه سرشیب و گاه سر بالاست این سرو آنسرست راه بدوست عشق سریست لیک از آن سرهاست چند گویی که: ترک عشق بکن؟ عقل مستست و جان همه سوداست جان موسی بطور نزدیکست دل احمد میان عشق و هواست دوست در محملست، چون خورشید جان ما مست آن جلاجلهاست شب و روزم خوشست و خوشحالم که مرا دوست مونس شبهاست قاسمی، بی نوا شو و بنگر که همه جا ازو نشانیهاست قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108132