جاودان، هرکه ترا دید بعالم شادست عاشق روی تو از هر دو جهان آزادست دل درین قاعده دهر نبندد عاشق زآنکه این قاعده سست آمد و بی بنیادست همه با عشق سخن گویم و از وی شنوم شادم از عشق، که این قاعده ای معتادست همگی روی ترا مقصد اقصی دانم زهد و تقوی و ریاضت صفت زهادست ملک آفاق بپیمودم و غایت دیدم هرچه جز ذکر تو بودست بعالم بادست عشق گویند: بهر حال حدیثیست صحیح عقل گویند: ولیکن خبر آحادست خسرو از صحبت شیرین بمرادی برسید این همه جور و جفا بر جگر فرهادست دایما جور و جفا بر دل مسکین کردی گر فراموش کنم جمله، همینم یادست قاسمی را ز تو پرسند: کجا شد؟ برگو که: درین گوشه این دیر خراب آبادست قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108158