دل چه دیدست که دیوانه ی آن یار شدست جان چه نوشید که پیمانه ی اسرار شدست فتنه و شور قیامت ز روانها برخاست مگر از خلوت جان جانب بازار شدست؟ این همه نعره و فریاد و فغان دانی چیست؟ دوست خود را ز پس پرده خریدار شدست من چه گویم که چه افتاد دلم را که مدام کعبه بگذاشته و جانب خمار شدست چه فتادست و چه بوده است و ندانم که چه شد؟ خرقه ی خلوت ما حلقه ی زنار شدست صفت عشق تو گفتیم، دل آشفته بماند کوه صد پاره شد و سنگ با قرار شدست به دل قاسمی آیا که ببینی جاوید شکر ارزان شده و قند به خروار شدست؟ قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108160