آن یار جفا پیشه، که پشتست و پناهست هم پشت و پناه آمد و هم عزت و جاهست جانها همه مستند، بدان شیوه که هستند زان شاه دل افروز، که سلطان سپاهست زان خواجه چه حاصل؟ که ز خود در نگذشتست گر مفخر شهرست وگر مرشد راهست با واعظ افسرده بگویید که: غم نیست گر چشم سفیدست ولی روی سیاهست گفتی که: اگر قصه این راه نگوییم زنهار مکن پیشه، که این پیشه تباهست هرجا که کند زلف تو غارت دل و جانها آن جای یقینست که دامی ز بلا هست قاسم، نظر از دوست مگردان، که دریغست جان تو، که در عین حجابست و گناهست قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108220