براه پیر مغان رو، که راه سرمستیست خلاف پیر مغان ره مرو، که سرپستیست مگو حکایت حس را و بگذر از محسوس کسیکه سخره حس مانده است معتزلیست دلا، تو جام مئی، لیک جام بحر آشام که جام تو ز شراب خدای لب بلبیست بنوش باده، که این باده از حجاز آمد اگر بکاسه چینی و شیشه حلبیست اگر ز حیدر صفدر کسی سؤال کند بگو: برغم خوارج علی مستعلیست ز قاسمی سخنی گر رود بصدر عقول نگاه دار، که این رمز نکته نبویست قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108230