همه دردست درین واقعه، پس درمان چیست؟ چاره کار من بیدل سرگردان چیست؟ دل و جان ملک حبیبست و بلامال محب شرع عشاق چنینست، مرا تاوان چیست؟ گرنه چشم خوش تو باده فروشست، ای جان بر درت شب همه شب مشغله مستان چیست؟ آسمان نیز بصد دیده ترا می طلبد ورنه اندر کفش این مشغله تابان چیست؟ بی تو روضه رضوان اگرم جای دهند گویم: ای دوست، چه دزدیده ام؟ این زندان چیست؟ هر که کوی تو ندیدست نداند هرگز که بر زنده دلان جنت جاویدان چیست؟ دل قاسم بطلب تا که یقینت گردد مشرق صبح ازل، مملکت عرفان چیست؟ قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108239