در شرح آن جمال بیانها ز حد گذشت در حسن یار حیرت جانها ز حد گذشت در نقطه دهان تو، کان سر نازکست کس را نشد یقین و گمانها ز حد گذشت نادیده یار را، بتصور حکایتی افتاد در زبان و زیانها ز حد گذشت از عین حسن دلبر بی نام و بی نشان یک جلوه کرد، نام و نشانها ز حد گذشت زین بیش بی نقاب مرو در میان شهر ای دوست، الحذر، که فغانها ز حد گذشت ای یار جان، که بر سر بازار عاشقی شاد آمدی و شادی جانها ز حد گذشت از فکر بر خیال تو ناایمنست شهر در ملک لایزال امانها ز حد گذشت وقتست تا قرین شود آن یار، قاسمی کز شدت فراق و قرانها ز حد گذشت قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108274