شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد آدم از خلوت عزت بتماشا آمد لمعه ای از رخ زیبای تو بر عالم زد این همه نور یقین ظاهر و پیدا آمد قصه عشق تو گفتند گروهی با هم کوه ازین واقعه حیران شد و شیدا آمد موسی و طور ز سودای تو دیوانه شدند این چنین واقعه برطور تجلا آمد گفت درویش بمجنون که: بگو، ذکر تو چیست؟ گفت:اوراد دلم لیلی ولیلا آمد هرکه در احسن تقویم بود اول حال آخر قصه او «ثم رددنا» آمد هرکرا خاطر از ایام بگیرد زنگی صیقل جان و دلش طلعت سلما آمد قاسمی چون ز می عشق تو شد مست و خراب کمترین جرعه او لجه دریا آمد قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108344