چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد دوست از خلوت جان جانب بازار آمد قصه در پرده نگوئیم،که آن شاه وجود خویشتن را ز پس پرده خریدار آمد علم نصرت منصور ز کیوان بگذشت که چنین مست ومعربد بسردار آمد منکران در صف انکار تبرز کردند سنگ ازین واقعه در موطن اقرار آمد مل ترا دید بسی شورش و مستی ها کرد گل ترا دید ز سودای توگل زار آمد دل و جان دو جهان زنده جاویدان شد حسن آندوست چو در جلوه بتکرار آمد قاسم،ازمردم محجوب شدی زنهاری هر که زنهار ترا دید بزنهار آمد قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108352