چون ماه من از مشرق انوار بر آمد کام دلم از لمعه دیدار برآمد آن ماه دل افروز چو بنمود جمالش کام دل و جان جمله بیک بار برآمد چون نور تجلی خداوند عیان شد منصور «اناالحق » گو بردار برآمد آن نور چو با دار و رسن رفت بیک بار آتش ز ته که گل فخار برآمد هر دم سفری دارد و نامی و نشانی ازخانه سفر کرد و ببازار برآمد در صومعه و بتکدها ذکر تو میرفت «صدق » ز دل خرقه و زنار بر آمد جان را بحرج داد دل قاسم مسکین از هر طرفی بانگ خریدار برآمد قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108357