دلدار من از خانه ببازار برآمد ناگه بسر کوچه خمار برآمد گلبانگ «تعالی » بشنیدند روانها صد نعره ز تسبیح و ز زنار برآمد دعوی بچه تیره فرو رفت بخواری معنی ز ته که گل فخار برآمد عالم همه روشن شد از آن نور بیکبار گفتند که: آن دلبر عیار برآمد گفتیم: چو خورشید جمال تو عیانست «صدق » ز دل مؤمن وکفار برآمد گفتم که: تویی، غیر تو کس نیست بعالم این نعره هم از طبله عطار برآمد خورشید رسیدست ز ایمن بدل من تا از دل قاسم دم اقرار برآمد قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108359