منگر به عاشقان، که ز صد یک نشان نماند معشوق را ببین که ز صد یک نشانه ماند تا آتش هوای تو در دل زبانه زد ما را زبان همان شد و دیگر زبانه ماند بر آستان دوست نماندند عاشقان عاشق کسی بود که برین آستانه ماند عمری ز حسن یار سخن در میانه بود القصه عاقبت سخن اندر میانه ماند عاشق به مرگ مایل و عاقل بهانه جوی آن در وصال محو شد، این در بهانه ماند از جسم در گذر، که همه بال و پر بسوخت مرغی که او مقید این آشیانه ماند در نور آن جمال فنا گشت قاسمی آنجا که نور صبح یقین شد گمان نماند قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۹۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108368