ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد دود چه چاره سازم و درمان من چه خواهد بود بنیم شب، همه مست خواب خوش باشند من و خیال تو و نالهای درد آلود فراق دوست بیک بار پایمالم کرد کجاست دولت جاوید و طالع مسعود؟ اگرچه روی بحقند،ره نمی دانند مقلد و متعصب،چنانکه گبر و یهود بیا،ز صحبت مستان حق کناره مجوی زیان کنی و کسی را زیان ندارد سود نشان حق طلبی، رو بنوع انسان آر بدان که قبله هر واجدست و هر موجود ولی به مذهب قاسم ز معرفت دوری نبود بود شناسی و بود را نابود قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108383