ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار ماییم و جام باده و گلبانگ گیر و دار هر کس که درد عشق تو با خویشتن نبرد در روز حشر وقت حسابست شرمسار روی جهانیان بمفری و ملجائیست عاشق باختیار ز خود میکند فرار طغیان حال ما همه با کفر میکشد عارف کسی بود که شریعت کند شعار ساقی، رسید نوبت شادی و خرمی جامی بعاشقان ده از آن خمر بی خمار یا رب، چه حالتست که هر جا که هست هست عشاق در میانه و معشوق بر کنار؟ در دار زاهدان سخن عشق کمتراست قاسم سفر گزید ازین دار بی مدار قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108441