خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معقول؟ بدوست راه نبردی، مگو حدیث فضول ز آفتاب جهانتاب عشق گرم شدیم فراغتیم ز عالم، چه جای رد و قبول؟ سخن ز ممکن و محدث مگو، ز واجب گو حدیث فرع نگویند عارفان اصول اگر چه کشته تیغ توام، ولی در حشر چه شکرها که بگوید ز قاتل این مقتول! بدان که علت غایی تویی، ز ملک و ملک که اهل حق ز حقیقت نکرده اند عدول خدای را، که ز واعظ سؤال فرمایید که: با کراهت الحان چرا کنی مرغول؟ هزار جان و دل قاسمی فدای تو باد که مست جام هوای تو شد نفوس و عقول قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108490