بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم بجان دوست، که از غیر دوست بیزارم یکی چو من نبود در جهان کون و فساد اگر حجاب دویی را ز پیش بر دارم گناه بنده عظیم و عذاب دوست الیم ولی برحمت و فضلش امیدها دارم بپیش تیغ تو هر دم هزار جان بدهم بجان دوست، که با تیغ تو سری دارم بگفتمش: بکرم رفع کن حجابم، گفت : تویی حجاب، ترا از میانه بردارم هزار بحر کشیدم، هنوز یک قطره اگر بدست من آید بجان خریدارم ز قاسمی خبر این جهان چه می پرسی؟ بدوستی، اگر از خویشتن خبر دارم قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108506