گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم لیک در غور حقیقت همه ما میرانیم هست امیدی که بناگاه بمقصود رسیم که درین راه نرنجیم و نمی رنجانیم گرچه راه خطرست این و توکل کردیم مرکب جان بسرکوی بلا می رانیم ناصحا، در شب و در روز دعا می گوییم تا بری از سر ما سایه، که ما مستانیم موج توفان ز دلم خاست، چه سازم؟ چه کنم؟ که درین موج بلا غرقه این توفانیم هست امیدی که بفریاد رسی این جان را آن زمانی که ز هجران تو اندر مانیم گفت دلدار که: قاسم، منگر جای دگر همه ماییم، اگر درد، اگر درمانیم قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108546