آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان «الله معک » گفت همه جان کریمان «الله معک » چیست؟ خدا یار تو بادا چون یار تو شد یار، شود کار بسامان با حضرت حق باش بهر حال که باشی تا مشکلت آسان شود و بخت بفرمان آسان چه بود کان صنم از پرده درآید؟ کار تو شود چون زر و مشکل همه آسان ای جان و جهان، نقد تو در خانه خویشست زین حال چو خوش وقت شدی، دست برافشان ما را قدحی داد، دل و دین و خرد برد دیگر چه کند تا پس از این ساقی مستان؟ جایی که نماند ورع و زهد و سلامت در هر دو جهان عشق بود سلسله جنبان در حال شود ملک و ملک راکع و ساجد آنجا که قیامت شود از قامت انسان قاسم چو ترا دید حیات ابدی یافت در حضرت واجب شد ازین خطه امکان قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۹۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108568