بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جهان ظاهرست از همه اعیان و در اعیان پنهان سوز از اندازه گذشتست، مگر بار دگر آتش افتاد ز سودای تو در خرمن جان؟ از تو فرخنده، اگر کفر، اگر ایمانست با تو در خنده، اگر کعبه، اگر دیر مغان رند می خانه ز سودای تو شوری دارد صوفی از شوق تو در صومعها جامه دران دوست از لطف بیان کرد که: درمان تو چیست ببیان راست نیاید صفت لطف بیان گر بدانند ترا نیک بتحقیق و یقین همه کس رو بتو دارند، مدان و همه دان بنشان تو کسی در دو جهان ممکن نیست لاجرم کافر و مؤمن ز تو گویند نشان عاشق از سود و زیان فارغ و آزاده و فرد طور عقلست که وابسته سودست و زیان قاسمی، قاعده عربده در باقی کن بعد از آن می ز کف ساقی باقی بستان قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108574