دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان ای مایه شادیها، ای دولت جاویدان در جمله جهان گشتم، خوبان جهان دیدم آنیست ترا، ای جان، برگوی: چه چیزست آن؟ می پویم و می مویم، پیوسته همی گویم : یا رب، تو کرم فرما این درد مرا درمان این توبه و زهد ما دانی بچه می ماند؟ دشوار بود بستن، بشکستن آن آسان در عقل تمناها، در عشق تو لاها ای دوست، بیابنشین، جامی بده و بستان دوری منما از ما، رو دیده دل بگشا تا نور یقین بینی در عین همه اعیان آنجا که خدا باشد صد عیش و ولا باشد حیران بچه می مانی؟ ای قاسم سرگردان قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108585