بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فرزانه نمی دانم چه می گویم؟ که عقلم گشت دیوانه عجب حیران و سرمستم، بگیر، ای جان و دل، دستم که از مستی و حیرانی نمی دانم ره خانه بکوی عاشقی پستم، جنون افتاده در دستم ز سودای تو سرمستم، چه جای جام و پیمانه؟ اگر در کعبه و دیری، رهین رؤیت غیری همه ذکر تو افسون شد، همه فکر تو افسانه بیا و دیده روشن کن، بیا و خانه گلشن کن تو شمع مجلس جانی و جانها جمله پروانه درآ در وادی حیرت، برای هیبت و قربت رها کن شیوه غفلت، چو می دانی که می دانه امید قاسم مسکین بجانانست پیوسته که آن دلدار موری را سر مویی نرنجانه قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108662