امروز بجد دارم با تو سر دشنامی ای زشت همه زشتان، ای ننگ همه نامی مشهوری و مغروری، از راه یقین دوری جامی بطلب باری، از بهر سرانجامی از رد و قبول خلق، ای صدر نشین لکلک چندین چه کنی تک تک؟ خامی و عجب خامی! شرم آیدت از مردم گر زرق تو وا دانند چون شرم نمیداری از عالم علامی؟ چون عام کالانعامی، در حبسی و در دامی یک لقمه ندادندت از خوانچه انعامی اول تو مسلمان شو، از کرده پشیمان شو وانگه طرف کعبه طوفی کن و احرامی جان و دل قاسم را با یاد تو پیوندست هر ساعت و هر وقتی، هر صبحی و هر شامی قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108706