زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی جویان خدا باش، اگر مرد تمامی بیرون ز ره راست طریقی بخدا نیست گر پیر هری باشی، اگر احمد جامی تندست و جگرسوز و جهان تاز بحدی کس را نبود زهره که گوید که: چه نامی؟ ایمان همه تسلیم و همه صلح و صلاحست با ما بچه جنگی؟ هله! ای پیر نظامی آنجا که نظامست همه کار بکامست من با تو چه گویم؟ که نه خاصی و نه عامی قرآن ز خدا آمد و سنت ز پیمبر گفتند سلف قصه این نامی نامی ار اهل دلی باز بپرسی که: درین راه کس را خبری هست از آن یار گرامی؟ مقصود ز اسلام و ز تسلیم همین بود باقی همه الفاظ و اشارات و اسامی قاسم، ز جهان معرفت دوست مرادست گر حق نشناسی، چه عظامی، چه کرامی؟ قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108709