فداک عقلی و روحی، که راحت جانی مرا بدرد سپاری و عین درمانی ز پا فتاده ام، از دست رفته، دستم گیر نگویمت: بچه غایت، چنانکه می دانی شکیب نیست مرا از تو یک زمان، ای دوست که شمع مجلس انسی و نور اعیانی مقررست و معین که: هیچ نتوان یافت طریق راه خدا را بفکر شیطانی علی الدوام بگوش دلم رسد ز درون صفیر بانگ «اناالحق » خروش «سبحانی »! میان جبه و دستار غیر عاشق نیست حدیث «لیس » که «فی جبتی » همی خوانی ز ذره باز نگویی که نور خورشیدی حدیث چشمه نگویی که بحر عمانی میان مرده دلان روز چند می بودم ز دوست زنده شدم، «الحبیب احیانی » یقین که قاسمی اندر رحیل همراهست در آن زمان که بکوبند کوس سلطانی قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108731