تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟ حیران تماشای تو از ماه بماهی گر ملک و ملک وصف کمالات تو گویند اسرار کمال تو ندانند کماهی ای عشق، چه چیزی و ندانم که چه چیزی؟ هم جاه و جمالی تو و هم پشت و پناهی بی تو نتوان بود، بهر حال که باشد هم راهزن جانی و هم راهبر راهی گر آینه ات روشن و صافیست ببینی ذرات جهان آینه حسن الهی گر ملک ابد میطلبی، رو بخدا آر کانجا نبود رسم تناهی و تباهی قاسم، تو ازین زمره جهال بپرهیز کایشان نشناسند و له راز ملاهی قاسم انوار : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108744