شاه رستم را درودی میفرستم با سلام زانکه کس رامثل او فرزند فرزندی نبود میر رستم، شه محمد، شاه روحانی صفت رفت ازین ویرانه و تن برد تا دار خلود دید جنت با هزاران فر و زیب آراسته میل ازین عالم برید و اندر آن عالم فزود یا الهی، جان پاکش را بجنت شاد دار یا غیاث المستغیثین، در خلود و در شهود روی پنهان کرد و پنهان شد ز ما آن نور چشم سال اندر هشتصد و سی و سه بد کین رو نمود با وجود جاه و حرمت علم می جست ازاله آشنای یار گشت و نور عرفانش ربود هرکجا ذکر تو میگویند در افواه خلق قاسم خسته روان میراند از دیده دو رود قاسم انوار : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108769