دلم آیینه گر شرمندگی را وجودم داغ دارد بندگی را خجل دارد دل کم فرصت من فروزان اختر فرخندگی را متاع کاسدم می کاهد از بیم که بفروشم سلم ار زندگی را چه ناشایسته وضعم وای بر من ز خجلت می گدازم زندگی را مرا می زیبد الحق ناخدایی چه رنگین کرده ام زیبندگی را تلافی چون کنم هر چند بخشند به عمرم گوهر پایندگی را زعصیانهای رنگارنگ فریاد به تنگ آورده ام شرمندگی را اطاعت پیشگی بر من مسلم اسیرکفر دارم بندگی را اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/108978