جذبه شوق تو خضر ره آگاهی ما می گدازد نفس برق ز همراهی ما خضر در قافله گمشدگان بسیار است دست آگاهی ما دامن گمراهی ما ساغر زهر به کام (و) لب خندان داریم خصم در آتش رشک است ز کین خواهی ما تهمت بینش و محرومی دیدار بلاست خنده گل می کند از گلشن آگاهی ما خجل از روح نظیری و ظهوری است اسیر چه نماید بر آتش نفسان داهی ما اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109015