دوزخ اقلیم خود نمایی ها جان مرحله برهنه پایی ها بسیار زجانب وفا کیشان شرمنده شدم ز آشنایی ها خوابی است تمام عمر در عالم تعبیرش داغ آشنایی ها از عالم راه و رسم بیزارند هم شهری و طرز روستایی ها از بخت سیه امیدها دارم درتاریکی است روشنایی ها عاجز شده (ام) ز شکر نومیدی رابح گشتم ز ناروایی ها شایسته امتیاز گردیدم دیدم از بسکه خود ستایی ها دیدیم اسیر در گرفتاری فارغ نخورد غم رهایی ها اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109030