بسکه دارد سر هم چشمی گلشن مهتاب کرده برخاک سرکوی تو مسکن مهتاب سر شبگردی آن قامت موزون دارد قد گر از سرو کشد یک سر و گردن مهتاب از خیال تو دل خاک تجلی کده ای است شوخ چشمی کند از دیده روزن مهتاب شب ز دود دلم افلاک چنان سوخته است که نشسته است به خاکستر گلخن مهتاب هرگل روی زمین آینه دار دگر است برگ گل کرده زعکس که به دامن مهتاب اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109034