آتش نسبی از نفسم ظاهر و پیداست صد رنگ گل از خار و خسم ظاهر و پیداست ای خضر بیابان محبت مددی های گم گشته رهی از جرسم ظاهر و پیداست روی تو درآغوش خیالم گل خندان گلدسته خلد از نفسم ظاهر و پیداست پنهان نتوان داشت زکس راز محبت یادت زخیال هوسم ظاهر و پیداست در کعبه حدی خوانم و در میکده مطرب حال دلم از حال رسم و ظاهر و پیداست؟ با زلف و خط و خال دلم را سر وکار است حالش ز پریشان نفسم ظاهر و پیداست حرص است اسیر اینکه فروزنده خواری است این نکته ز حال هوس ظاهر و پیداست اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109080