به بزم عشق نه تنها دل شکسته پر است پیاله می و دست نگار بسته پر است کنم به رنگ دگر هر نفس پر افشانی زگرد راه تو گلهای دسته بسته پر است به دامگاه تو عمر سخن دراز شود دل دویده پر و معنی نبسته پر است به فال گوش رمیدن نشسته طاقت ما که گوشها ز سخنهای جسته جسته پر است شکار من ز چه رو یاد آن سوار کند که در حصار غبارش غزال خسته پر است دلم زفیض جنون خونبهای میکده ها خرابه کهنه ام از توبه شکسته پر است دلم گداخت زقرب اسیر و لطف کسی که نقش سجده اگر در رهش نشسته پر است اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109087